میدونی وقتی چشمات پر خوابه
به چه رنگه ، به چه حاله
مثل یك جام شرابه
نمیدونی چه عمیقه ، چه سخنگو
مثل اشعار مسیحایی حافظ یه كتابه
نمیدونی كه چه رنگه چه قشنگه
مثل یك جام بلوره
شایدم چشمه نوره ، زر نابه ...
نمیدونی كه دل من توی اون چشمای شوخت
روی اون بركه آروم یه حبابه
نمیدونی و دیگری هم نمیدونه كه یه دنیا توی اون چشم سیاهه
هر كی گفته ، هر كی میگه ، همه حرفه
تو رو میخواد بفریبه ...
جز دل من كه پر از عشق و جنونه
حرف اون چشم سیارو
دل دیگه نمیدونه
چشم دیگه نمیخونه ...
نظرات شما عزیزان: